ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
چندروز پیش قلبم ی طوری بود ، ب هوای گلو درد و سرماخوردگی رفتم درمانگاه .
دکتر گفت ازینایی که همیشه میخندی ولی تو روانت غوغاست ؟ گفتم اره تقریباً . گفت اگه بهت بگم ب زودی سکته میکنی یا ام اس میگیری ، ناراحت میشی ؟ گفت در معرض این دوتایی و خیلی دور نمیبینم یکی از این دوتا رو برات !
در ۹۵ درصد موارد فقط اینجا غر میزنم ، مشکلات و ناراحتی هام تو ذهنمه ولی همیشه میخندم . باز خوبه مینویسم وگرنه فک کنم تاحالا سکته رو زده بودم .
دکتر گفت حرف بزن داد بزن عصبانیتت رو بریز بیرون اگه میخوای همچنان سالم زندگی کنی .
- این وضع این روزهای منه ...
چرا ماها اینجوری هستیم؟؟؟
منم عین توام، حتا شاید بدتر چون دیگه خیلی کم از غرهام مینویسم.
نمیدونم :( همیشه محکم بووم در ظاهر و راضی بودم همیشه ، همه چی هم تو دلم بود و مینوشتم و خلاص . ولی الان ک کمتر مینویسم حالم بد میشه .