ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دوشنبه بعد مدتها رفتیم خونه جانان
خدا میدونه چقدر خوشحال بودم
شب خوابم نمیبرد
رفتیم و خوش گذشت تا ظهر
ی خبری شنیدم از مامان ، که درجا تبخال زدم .
از اون لحظه ، هربار چشمم به تبخالم میافته ، میگم خدایا شکرت !!
ازون خدایا شکرتها که فک کنم خود خدا هم خنده ش میگیره که شاکرم الان حتی ، خدایی که انشالا وجود داره ...
خوشی به ما نیومده ؟!
چرا چرا ، عروسی به کوچه ما هم میرسه ...
- آدمهایی که بیشتَر از من و تو سرِشان میشود میگویند انسانِ متمدن آن کسی است که در تنهایی احساس تنهایی نکند . تو باید برای خودت یک دنیایِ درونی داشته باشی و تکیهگاههای ثابت روحی و فکری .
یعنی در عینِ حال که در میان مردم زندگی میکنی، خودت را کاملاً از آنها بینیاز بدانی . مردم هیچ به ما نِمیدهند که ما خودمان از به دست آوردنش عاجِز باشیم . از مردم، فقط رنج و ناراحتی و سر و صدایِ بیخود نصیب آدم میشود، حتی از پدر و مادر و خانواده .
#ازنامههایفروغبهبرادرشفریدونفرخزاد